[جشن تولد چهار سالگی
عزیزم سلام . دیروز بالاخره با تاخیر تولدت رو گرفتیم . صبح که از خواب بیدار شدی حسابی سورپرایز شدی . بابا و مامان سالن رو خیلی قشنگ تزیین کرده بودند . تو خیلی خوشحال شدی و کلی ذوق کردی . بعد از صبحانه مدام سراغ مهمونها را می گرفتی . بالخره عصر مهمونها کم کم اومدند . البته همه ی مهمانها نتونسته بودند بیایند . اول خاله اعظم و آریسا اومدند . عزیز و عمه فاطمه با زینب و زهرا نزدیک اذان مغرب آمدند . مامانی آقاجون و عمو جواد و خاله زینب با دایی جواد و عادل آمدند . عمو محمود زن عمو فائزه و علی هم ساعت 9 آمدند . آناهیتا کمی مریض بود مامانش و آناهیتا دیرتر ا...
نویسنده :
مامان و بابا
21:20